سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

داستانهای دکتر قنبر (داستان سوم مرگ زری)


فصل برداشت سیب زمینی تمام شده بود و ما تمام دارو ندارمون رو برای خرید یک قاطر خوب دادیم. زمستان شروع شده بود و خاله زنک بازیهای اهالی روستا که حالا داشتند وقت استراحتشان را می گذراندند شروع شده بود. در این خلال گیر دادن به زری بیشتر از بقیه بحث فامیل شده بود. عصر یکی از روزهای  زمستان بود که زن کدخدا که نامادری مادرم می شد خونه ما اومد و به مادرم گفت: فاطمه جان امشب پدرت و عمو رضا خدمت می رسند و امر خیری دارند. . . . .

ادامه مطلب ...

داستانهای دکتر قنبر (داستان دوم) آروزهای برباد رفته


سال سوم زندگی را در حالی به پایان می بردم که عایدات ما در آن سال زراعی عالی بود. وقت برداشت سیب زمینی شروع شده بود و به خاطر بنه های خوبی که به هر بوته سیب زمینی بسته بود انتظار داشتیم که اقتصاد خونه ؛تکونی بخوره. صبح زود پدر و برادرم برای رفتن به زمین کشاورزی آماده شده بودن.  با صدای بلند پدرم؛ من هم از خواب بلند شدم و با کلی گریه خواستم که با هاشون همراه باشم و برم سر زمین. آنقدر پا کوبیدم که بالاخره با چند تا قولی که ازم گرفتند راضی شدند که منو با خودشون ببرند. من باید گریه نمی کردم، درخواست بازگشت نداشتم، ننه ننه نمی کردم و . . .


ادامه مطلب ...

داستانهای دکتر قنبر (پیبشگفتار و قصه بز رم کرده)

بسمه تعالی

پشگفتار

آنچه از پیش روی شما مخاطبان عزیز می گذرد نجواها و درد دل من با پدری مهربان و دلسوز و اندیشمندی گمنام است که اگرچه شیرین سخن می گوید ولی کهولت سن فرصت نوشتن را از وی گرفته است. مردی که همه ایرانیان را فرزندان خود می پندارد و با محبتی پدرانه 86 سال عمر و تجربه خویش را ارزانی مردم خویش میدارد و فرا تر از جناح و حزب و گروه و رسم و آئین تنها به یک نکته می اندیشد و آن سربلندی ایران زمین و اعتلای آئینی که آن را مکتب محمد (ص) می داند مردی که از شاخه های پربارش مسلمان سنی و شیعه و مسیحی و یهودی و زرتشت بهره مند شده اند و هنوز شب را در تب نگرانی فرزندانش به خواب می رود. . .

ادامه مطلب ...