برخی از صاحبنظران بر این باورند که انسان سالم و هوشیار و بالغ نمی تواند خواستار مرگ باشد و اساسا باید کسی را که خواستار مرگ است نوعی بیمار تلقی نمود و با تمام وجود برای درمان وی کمک کرد و نه اینکه وی را به دلیل حقوقی که دارد مستحق مرگ نامید و گفت که میل به زندگی و یا مردن جزء حقوق خصوصی فرد است و فرد می تواند درخواست مرگ با شیوه اسان یعنی با دخالت پزشکان را نماید. کاری که یک دختر بیمار در استرالیا به دلیل نا امیدی از درمان خود در سال 1996 انجام داد و هم اکنون در هلند و سوئیس و بلزیک قانون حمایت از آتانازی (خودشکی) وجود دارد. اما عده ای معتقدند که عمق درد و رنجی که یک انسان می کشد را نمی توان به هیچ عنوانن تصور کرد و باید به جای فرد باشیم تا بفهمیم که چه می کشد, دین باوران و معتقدان به وجود خداوند و انانکه مسائل ماوراء طبیعی را در امور دخیل می دانند با استناد به بی شمار مواردی که به یکباره جریان رو به مرگ به جریان رندگی تبدیل می شود بر این باورند که حیات و ممات انسان در دست خداوند است و تا لحظه آخر باید منتظر تصمیم خدا باشیم و بر این اساس تمام ادیان الهی نظیر اسلام و یهودیت و مسیحیت بر رد اتانازی و گناه و حرام بودن آن تاکید دارند. اما نکاتی که بیشتر باید بررسی شود این است که آیا:
1- یک انسان متقاضی مردن از روان سالمی برخوردار است که بتوان ی را در جهت مردن هدایت و کمک کرد؟
2- ایا با توجه به خطای پزشکی می توان به این مطلب اکتفا کرد که تشخیص درستی صورت گرفته و حتما بیمار خواهد مرد؟
3- ایا با توجه به اینکه هر آن امکان دارد درمان یک بیماری که تا دیروز لاعلاج بود امروز به علاج تبدیل شود, ما فرصت زیستن را از فرد بگیریم؟
4- ایا این امر سبب ترویج خواستی باطل نمی شود و باعث فروپاشی روح و روان جامعه نمی شود و بسیاری از خانواده ها را متاثر نمی کند؟
شاید پاسخ به تمامی سوالات بالاست که این واقعیت را از ان آدمی می کند که آتانازی و یا مرگ آسان و یا بهتر بگوییم : خودکشی نه عاقلانه است و نه می تواند به یک قانونی انسانی تبدیل شود.