بدان اشک را فریادی بلند و نهفته است
صدایش همیشه به عرش خدا رسیده است
بدان که آه مظلوم تهیدست بی نوا
به غایت ستون خیمه ظالم دریده است
مگو دو روز خدمت به زر غنی شوم
که نسل ظالم همیشه درمانده است
دو چشمان ببستی به سوی اشارات خدا
بدان که چشم بسته پیش خدا دیده است
گواهی کنند چشم و زبانت به روز جزا
به رفتار و کرداری که او کرده است
زغفلت برون آ عزیزم که عمرت دمیست
چه افسوس وقتی استخوان پوسیده است
نگفت شاعر از غیب و اسرار روز نهان
عیان رسم دادار که اسفندیار گفته است.