مدتی هست که دارم فکر می کنم کجا برم؟؟؟؟ جایی که دور از شهر، در کنار یک روستا؟؟؟ چه اشکالی داره که بتونم بقیه عمر رو با کمی ریاضت و صرفه جویی بگذرنم؟؟؟؟ یه جایی که بتونم یه کتابخونه قشنگ و دوست دشتنی توی یک خونه کوچیک داشته باشم؟؟؟؟ کار خوبه، کاسبی هم خوبه، همه اینها درست! اما از همه اینها بهتر شعور و کسب معرفته؟ یواش یواش داره حالم از آدمهای زرنگ بهم می خوره. اونایی که همه چیز دارند و اما...
..... به هر دری می زنن و به هر خفتی تن می دهند تا شاید مدت زمانی بیشتر پشت میزها بنشینند و بعضا" بیشتر بخورند؟؟؟ اون بدبختهایی که خدا بهشون نعمت را کامل داده و آنقدر سیر هستند که می تونند همه جوزه با نیا حال کنند اما کرمی به جونشن می افته که دست توی مال یتیم و .... می برند، از آونهایی که مال حروم اونقدر بهشون مزه کرده که واسه نگه داشتن حرومیها بیشتر از مال حلالشون دست و پا می زنند؟؟؟ اونهایی که در براببر خدای به انی بزرگی هیچوقت سر خم نکردند اما در برابر آدمهای کوچیک خودشون رو به خاک میندازن؟؟؟ فکر می کنم این آخر انحطاط و ویرانی یک انسان هست که درآمد خوب و کار مناسب داشته باشه و برای داشتن پست و مقام ذلیل ناکس بشه؟؟؟ خدایا به احدیت قسم داره حالم از این شهر بهم می خوره؟ کاش اگر دین دار نبودیم لااقل آزاده بودیم؟؟؟؟