از درد من کی آگهست در روزگار
اندیشه ام را می خرد به یک دینار
گفتم که در شعرش کنم
با چند ردیف و قافیه جذاب و تنازش کنم
با راستی با مردانگی مطلوب عشاقش کنم
در محضر مردان حق شور و شرر برپا کنم
یاری رسید از دوستان گفتا به من اسفندیار
بیدار باش از خواب غار
اینجا جهانی دیگر است
عصر فضا نه اهن است
این عشق یا مردانگی کار جوانی کودن است
بر خیز و خود بیدار کن
عقل و دلت تیمار کن
حیف تو گر رسوا شوی رنگی دگر جز ما شوی