سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

همه چیز از یک اشتباه بزرگ شروع شد

همه چیز از یک اشتباه بزرگ شروع شد




باید نشست و کمی در سیر تحولات نظام درمانی کشور غور کرد تا دریافت چگونه همه چیز از یک اشتباه بزرگ شروع شد. تصمیم دولت هاشمی به خودگردانی بیمارستان ها که بعد از اشتباه نابخشودنی دولت در ادغام آموزش پزشکی در وزارت بهداری خواستند که چرخ را دوباره اختراع کنند و نه بزرگی به تجارب بشری بزنند. اینگونه شد که ساختاری ناهمگون و سرتاسر در تعارض منافع شکل گرفت که این ساختار در بستر امکان تعارض منافع و کارکرد همزمان کارکنان بخش دولتی در بخش خصوصی نظام سلامت کشور را از روزهای باشکوه توجه به بهداشت و کسب افتخارات جهانی به سمت درمان محوری و خلق ثروت در حوزه ی درمان پیش برد سیاستی که تزریق پول های هنگفت هم نتوانست هیچ رضایتمندی خاص و پایداری در بخش درمان ایجاد کند و هزینه ها روز به روز سرسام آور تر و بهره وری روز به روز کاهش یافت. این ساختار نادرست که با برنامه های غلط تری چون برونسپاری پیش رفت نظام درمانی را به جائی رساند که بیمه ها از محوریت خارج شدند و قدرت خود را از دست داده و به شدت به منابع دولتی متکی شدند و دولت که گویی قوه عاقله ی خود را در نظام سلامت از دست داده با فروش نفت و افزایش مالیات تنها گوشه ی کوچکی از هزینه را تقبل کرد و ظاهرا نمی خواهد از خود بپرسد چرا پزشک خانواده و نظام ارجاع در کشور پیش نمی رود؟!


 پزشکان و کادر درمان در گیر مشکلات صنفی و پرخاش های صنفی بهم شدند و کمتر کسی حاضر است بررسی کند که چرا طب از روزهای رفیع خود به لحاظ اجتماعی و ‌‌‌‌‌‌.... در حال فاصله گرفتن است، تا اسم k و نظام پرداخت می آید چه آنکه ذینفع است و چه آنکه متضرر می شود بدون درک و یا حتی بحث منطقی پرخاش می کند و متاسفانه ضعف شدید رسانه های حوزه ی سلامت و دنباله روی آنها از مشکلات این حوزه به گونه ای شده که رسانه نیز به جای بررسی چرایی عقب ماندگی های بیمه ها به دنبال کسب خبر از زمان پرداخت است و دولت نیز با وجود افزایش اتکای بیمه ها به منابع دولتی هنوز از خود نپرسیده که چرا این اتفاقات شکل گرفته است.



اشتباه دقیقا از نقطه ای شروع شد که دولتی که بر خلاف نظام درمانی آمریکا ساختاری ناهمگون به نام وزارت به بهداشت و درمان و آموزش پزشکی داشت؛ تصمیم گرفت تا شبیه آمریکا نظام پرداخت را از سیستم ثابت به سیستم کارانه تغییر دهد و شاخصی به نام k را بر اساس کتاب cpt به ارائه دهندگان خدمت تعریف کند. تکانه های این تصمیم به حدی شدید بود که حتی آموزش پزشکی و نحوه ارائه خدمات درمانی را دستخوش تغییر کرد و اولویت انتخاب رشته پزشکی را نیز تغییر داد، رشته های پایه مثل اطفال از اولویت انتخاب نخبگان کنار رفته و پزشکی عمومی از محوریت نظام سلامت حذف شد و (بعضی از)تخصص سالاری ها باب شد.


تداخلات در کار یکدیگر برای نیل به k زیاد شد و تعارض میان پزشکان با یکدیگر و پرستاران و پیراپزشکانی که دستشان از کسب k  کوتاه بود اوج گرفت. سیلی از انواع تکنولوژی هایی که می شد با آن k بیشتر خلق کرد وارد کشور شدند و نفوذ در بیمه ها برای کسب ضرایب بالاتر اجتناب ناپذیر شد و ارائه خدمات القایی به نقطه ای رسید که برخی گزارش ها حکایت از نرمال بودن بسیاری از درخواست های پاراکلینیکی دارد و این سیاست نادرست موجب شد هزینه ها چنان رشد سرسام آوری بگیرد که نه از عهده بیمه ها بر می آید و نه از عهده ی مردم و زندگی بسیاری از مردم بخاطر پرداخت زیرمیزی و رومیزی نابود شد و دولت مستاصل از آنچه انجام داده، تنها نظاره گر امور گردید.


 امورات مهم به حاشیه رفت و مملکت در تبلیغات عجیب مراکز درمانی در چشم و هم چشمی و ... برای به رخ کشیدن تکنولوژی های جدید تر غرق شد و هر تشخیصی ساده ای که سابقا با معاینات بالینی صورت می گرفت ، مستلزم اثبات توسط تکنولوژی ها و ازمایشات گرانقیمت شد و از سویی قوانین پزشکی تدافعی را شدت بخشید و شرایط به گونه ای است اکنون هرکسی از شهروندان ایرانی که پول قدرت و لابی و نفوذ دارد می تواند خدمات لوکس دریافت کند و هر کس که بتواند دستگاه آندوسکوپی و کلونوسکوپی و آنژیوگرافی فراهم کند درآمد خوبی کسب می کند و سایرین تنها نظاره گر بحرانی هستند که منجر به افزایش بیش از پیش هزینه های آنها از جیب می شود، خواه مردم باشند خواه پزشکان شرافتمند و خواه دولت...



همه چیز از یک اشتباه بزرگی شروع شد که قرار بود سیستم پرداخت ما را مثل آمریکا کند، البته برخلاف امریکا بدون گایدلاین ، بدون منع خودارجاعی، بدون سیستم الکترونیکی بدون بیمه های مستقل و .... تا مثل بر ما عارض شود که راه رفتن کبک را که نیاموختیم راه رفتن خودمان را هم فراموش کردیم...




✍مهدی اسفندیار 


کارشناس مجری رادیو سلامت و دبیر سرویس سلامت و رفاه اجتماعی روزنامه صدای ملت 



(این یادداشت دیدگاه شخصی نگارنده است و ربطی به مواضع سازمانی ندارد )  



کانال"نه به عوام فریبی "

مدیرعامل تامین اجتماعی و کارکنان و نخبگان و سیاسیون و نیروهای نظارتی


این روزها سر انتقال دارایی کارگران به بورس سر و صدای زیادی به پا شده است، اینکه نفس کار موجب شفافیت می شود و می تواند تامین اجتماعی را از بنگاه داری و چمبره سیاسیون بر آن برهاند نکته ی مثبت ماجراست؛ اما باید در ادامه به نکاتی اشاره کنم که برای نیروهای نظارتی و مسئولان مرتبط با امنیت کشور و آینده ی نظام بسیار مهم است.


خلاصه اینکه سازمان تامین اجتماعی پیر شده است و در روزهایی افزایش شدید نسبت بازنشستگان به بیمه پردازان است و از ۴۳ میلیون بیمه شده ی اصلی و تبعی طبق آمار رسمی سازمان تامین اجتماعی حدود ۱۱میلیون نفر کاملا بر خلاف اصول علمی و محاسبات اکچوآری که ذات نظام بیمه ای است توسط مجلس و دولت وارد این سازمان شده اند و فشار ناشی از تعهدات این افراد در حال شکستن کمر مهمترین نهاد مرتبط با امنیت اجتماعی و اقتصادی کشور است. 

۱۱میلیون نفر از هموطنان عزیزی که طبق قانون اساسی دارای سابقه ی بیمه شده اند اما بر خلاف ضوابط و شیوه نامه ی علمی.

در واقع دولت سهم کارفرما را برای این افراد تقبل کرد اما به جای انجام تعهدات خود، آن را بر گرده ۳۲میلیون نفر دیگر سوار کرد. اکنون سازمان تامین اجتماعی۵ چالش مهم دارد، نخست پیری و رسیدن تعهدات آن که برای تمام صندوق های بیمه ای دنیا سرنوشتی محتوم است و دوم ۱۱ میلیون بیمه شده ای که حق بیمه ی سهم کارفرمای آنها را دولت نمی پردازد و سوم قوانین مرتبط با بازنشستگی زودرس و مشاغل سخت و زیان آور که چپ و راست توسط دولت و مجلس بر آن تحمیل می شود وچهارم اصلاحات ضروری پارامتریک و پنجم درد بزرگ عقب ماندگی ها در مدیریت این سازمان که نتوانسته در بخش رایانه و آی تی حداقل ها را تامین کندو فکری برای اقتصاد دارای فرار مالیات و بیمه بکند.


بی شک مصطفی سالاری به عنوان مدیرعامل این مجموعه نمی تواند هر ۵ مشکل را حل کند؛ زیرا نیازمند همرایی و همگرایی مردم و تمام اضلاع حاکمیت دارد که تاکنون شکل نگرفته است‌ اما از سالاری در دو بخش یعنی اصلاح فرایند ها مدیریتی و پس گرفتن مطالبات از دولت انتظارات جدی می رود.

این سازمان بزرگ اکنون باید خود به داد خودش برسد و برای اینکار نیازمند 

۱_ فعالیت متفاوت سیستم ارتباطی آن یعنی مجموعه ی روابط عمومی و آتیه و حتی موسسه عالی پژوهش است تا جامعه و تمام اضلاع حکومت را متوجه ی تبعات تعلل های کنونی بکند.

۲_ باید مدیرعامل به جد دنبال مطالبات سازمان از دولت برود،با اینکه از تلاش های روز افزون مدیرعامل برای گرفتن مطالبات آگاهم و از رایزنی های وسیع وی با دولت و سازمان برنامه اطلاع دارم اما تا رسیدن به نتیجه ی قطعی نمی توانم آن را جزو سوابق مثبت وی قید کنم، فقط سر بسته عرض می کنم دلیل مصون ماندن سالاری از انتقادات اخیر فعالان رسانه ای و دلسوزان و افراد صاحب نظر همین تلاش و پیگری هاست که منتظر حصول نتایج آن هستند که اگر به وقوع بپیوندد این مدیر جوان جایگاه خوبی در افکار عمومی مرتبط این سازمان خواهد داشت.

۳_ کارکنان تامین اجتماعی وبازنشستگان محترم دارای سطح وسیعی از فعالیت در فضای مجازی و رسانه ای هستند، اما نقد بزرگ بنده به این عزیزان این است که با وجود محق بودن آنها برای پیگیری حقوق مادی و معنوی، اما این پتانسیل عظیم کارشناسی می بایست نقش آفرینی بیشتری در خطاب قرار دادن دولت و مجلس برای دست برداشتن از رویه های غلط گذشته و بازپرداخت بدهی های خود ایفا کنند،قلم و نفس هایی که از آن ها انتظار کلان نگری بیشتری می رود،شاید اکنون وقت آن فرا رسیده که یک انجمن فعال و منتقد و کاملا مستقل و بدون بروکراسی اداری و مالی، تشکیل شود و اعلام موجودیت کند تا بدون سیاسی کاری آلارم های هشدار را روشن کند.

۴_ نیروهای نظارتی،امنیتی و نخبگان سیاسی و اجتماعی باید از هم اکنون تمرکز خود را بر این سازمان بسیار مهم افزایش دهند و مردم و حاکمیت را نسبت به تبعات ادامه ی سیر کنونی تامین اجتماعی روشن کنند‌؛ دست و دل بازی هایی که از جیب کارکران و بیمه شدگان با بازنشستگی های زودرس و .... تا کنون صورت گرفته را جیب کارگران تحمل کرده است، اما این دستان سخاوتمند به حدی دراز شده اند که به زودی دست در جیب دولت خواهند کرد، و تکرار سرنوشت صندوق بازنشستگی کشوری رقم خواهد خورد و  دولت های آینده(حتی به احتمال زیاد همین دولت)می بایست بار پرداخت حقوق بازنشستگان را بر دوش بکشند،البته با مقیاسی بسیار فراتر از آنچه در خدمات درمانی رخ داده است.

از خودم می پرسم با این تعلل های موجود، شاید هم خودشان را برای تقبل پرداخت حقوق چندین میلیون بازنشسته آماده کردند؟!

۹۹/۰۱/۲۸
✍مهدی اسفندیار 

کارشناس مجری رادیو سلامت ودبیر سرویس سلامت و رفاه اجتماعی روزنامه صدای ملت 

(این یادداشت مواضع شخصی نگارنده است و ربطی به مواضع سازمانی ندارد )


کانال"نه به عوام فریبی "

چرا طب خرافه رواچ می یابد؟


بسیارند مردمی که هر روز از پزشکی نوین ما دور شده و وارد طب خرافه می شوند که متاسفانه به نظر می رسد به شکل معناداری این آسیب در حال شیوع است از نفی واکسن تا .... در قرن ۲۱ در کشور ما تبلیغ می شود.

اما بر خلاف نظرات مبتنی بر دیدگاه های کاملا صنفی گرایانه و دگمی که برخی از صنفی گرایان پزشکی مطرح می کنند؛ معتقدم شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می دهد یکی از دلایل اصلی گرایش مردم به طب خرافه نوع طبابت و آفتهایی است که در سیستم درمانی ما وجود دارد که موجب کاهش اعتماد عمومی شده است‌.


طب نوین ما با قدمت ۱۰۰ ساله عموما از طب فرانسه منشا گرفته و هنوز برخی از اصطلاحات پزشکی توسط پزشکان قدیمی با عبارات فرانسوی ادا می شود. طب نوین به پشتوانه ی پزشکان با سواد و بسیار مردمی وقتی وارد ایران شد در کمتر از چند دهه توانست چنان سریع ذهنیت جامعه ی آن روز را که به شدت سنتی بوده و کمتر اهل مطالعه بودند تغییر دهد که موجب شگفتی است.

طب نوین ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۰ را باید دارای ویژگی های خاص زیر دانست.


۱_ این طب با جیب مردم به شدت سازگار است.


۲_ با معاینات دقیق و متکی بر شرح حال، عمدتا تصمیم در همان زمان ویزیت بیمار گرفته می شود و در آن خبری از ارجاع های متعدد بیماران به انواع و اقسام آزمایشها نیست.


۳_ خبر چندانی از بیمارستان های خصوصی و جراحی ها زیبایی و سهام فروشی و تجارت پروتزها و.... نیست


۴_در این دوره نظام پرداخت در بیمارستان های دولتی حقوق ثابت است و خبری از کارانه نیست.


این طب با همت بزرگانی چون قریب و عدل و نفیسی و... خیلی سریع موفق می شود حتی ذهنیت عموم جامعه را تغییر دهد که امری بسیار حیاتی است زیرا باور های چندهزارساله ی مردم را تغییر داده است و سبک نوین را در کشور مستقر گرده است.




اما طب نوین ایران در دوره بعد یعنی از سال۵۰ به بعد به تدریج (خصوصا بعد از جنگ سال ۶۸ )وارد دروازه ی طب تجاری می شود که میشود این تغییرات را به وضوح دید:


۱_انگیزه های قوی تجاری و کسب درآمد وارد حوزه پزشکی می شود رقابت های صنفی اوج می گیرد،بیمارستانهای خصوصی افزایش می یابند بسیاری از پزشکان دو و چند شغله می شوند (مثل بسیاری از صنوف دیگر و همینطور افراد جامعه) پزشکان نیز وارد رقابت اقتصادی می شوند،طب در این دوره پزشکی عمومی را به شدت تضعیف نموده و وارد حوزه های بسیار پرخرج تخصص سالاری و فوق تخصص سالاری می شود و شرح حال و معاینات بالینی و کارتیمی و مشورت اعضای تیم درمان با یکدیگر که از اساسی ترین خاصیت طب نوین در دنیاست به حاشیه رانده می شود و اوج فاجعه آنجا دیده می شود که در کنار ضعف های برشمرده شده؛نقش مهم داروسازان در درمان نادیده گرفته می شود و داروی بیمار و حتی آزمایشات رادیولوژی و سی تی اسکن و... متاسفانه بدون مشورت نوشته میشود و این طب تا حد غیرقابل باوری به مصیبت خود ارجاعی و هزینه تراشی و.. مبتلا می شود.


۲_ در این برهه حضور پزشکان در بساز و بفروش و سهامداری و سیاست و تجارت و واردات دارو و تجهیزات پزشکی و سهام داری مراکز تصویربرداری و...‌ اوج گرفت. در کنار این رویدادها متاسفانه طب نوین ما نتوانست بسیاری از مولفه های مهم رعایت و تضمین حقوق بیمار را از طب غربی وارد کند، بطوریکه راهنماهای بالینی و پرونده الکترونیک سلامت و منع خودارجاعی و منع فعالیت همزمان پزشکان در بخش دولتی و خصوصی و منع تعارض منافع و پزشک خانواده و نظام ارجاع که تضمین کننده حقوق مردم هستند و چندین دهه است که در دنیا اجرا می شود در سیستم درمانی ما راه به جایی نبردند و نتیجه رویش پدیده هایی مثل ویزیت های زیر ۳ دقیقه ای و ارجاع بیماران به بخش خصوصی و پورسانت و... در سیستم درمانی ما بود و هست و اکنون طب نوین ما بسیار گران است(برای جیب مردم) و مسیر درمانش بخاطر تجویز انواع و اقسام‌آزمایشات طولانی است، بطوریکه یک ویزیت ساده بیمار قلبی ممکن است موجب چندین میلیون هزینه در مطب شود؟! 


۳_ از نقدپذیری فاصله گرفته و در مواجهه با انتقادات رسانه ای،خشونت کلامی به خرج میدهد ومتاسفانه با وجود کاستیهای اساسی که حتی پیشکسوتان این طب بارها آنها را متذکر شدند اما بسیاری از فعالان صنفی این طب همچنان توپ ناکارامدی ها را در زمین رسانه و بیمه و...می اندازند و در منصفانه ترین حالت سعی می کنند با توجیه بسیاری از ناسامانیها با عبارت "اندکی از پزشکان"از پذیرش لزوم اصلاح فرایندهای معیوب سر باز زنند و صد البته که از اقدام عملی برای همان اصلاحات جزیی مورد قبول هم خبری نیست.


۵_رقابت شدید صنفی با گروههای دیگری چون پرستاری و پیراپزشکی؛ از دردسرهای بزرگ دیگر طب نوین در برهه کنونی است.


این طب درحال حاضر درارتقای اعتبار خود دچار مشکل است و معتقدم در بستر آسیب های بر شمرده طبیعیست که طب خرافه بتواند خوب رشد کنند و میدان دار شود؟



✍مهدی اسفندیار


کانال"نه به عوام فریبی"

گرفتار جهل مرکبیم


امروز ویدیوی تاسف بار ادعاهای یک روحانی را در درمان بیماران دچار اختلالات نازایی شنیدم، از دیگر سوی روزهای گذشته ادعای دیگری در درمان ایدز با طبی کاملا جعلی به میان مردم رسید که برای هر ایرانی دلسوز به حال این مملکت و دین و ملت، جز افسوس و تاثر باقی نمی گذارد. اما تاسف و تاثر بیشتر وقتی حاصل می شود که نتوانیم آسیب شناسی دقیقی از حادثه داشته باشیم و با پیش پا افتاده ترین تحلیل ها بخواهیم با مسئله مواجه شویم.


عده ای از دوستان پزشک به جای بررسی دقیق این رویدادها و گرایش مردم به طب خرافات را نتیجه ی انتقادات رسانه ای می دانند و متاسفانه باید گفت منتقدان را بعضا از تیغ فحاشی و تخریب و تهدید در امان نمی گذارند. باید تفکیکی قائل شد بین پزشکی بالین محور و مبتنی بر اخلاق و پزشکی مبتنی بر پروسیجر و پورسانت و سهام داری و از سویی باید اصلا ذاتا انچه در طب جعلی امروزین به عنوان طب اسلامی مطرح می شود را در سطحی از تنزل دانست که اصلا در حد قیاس حتی طرح هم نباید بشود.


اما اگر از تفاوت های زیاد رویکرد مشتری محور طب خرافاتی و طب آمن هوتبی (طب پزشکی تاجر مسلک مقدس مآب) امروز ما بگذریم، باید برای فهم اینکه چرا مردم از مسیر طب پیشرفته ی بر آمده از اثبات کلینیکی دقیق روی گردان می شوند و به طرف خرافات می روند؟


۱_ سیستم اقتصادی طب خرافاتی را باید  بسیار موفق دانست مثل اقتصاد مواد مخدر در ایران که هرچه دلار گران می شود و هرچه نرخ تورم بالا می رود؛ قیمت مواد ثابت است، اقتصاد طب خرافاتی متوجه جیب مردم است و برای هر فردی نسخه ای متناسب می پیچد، از فلان گیاه کمیاب تا شنبلیله و نهایتا اگر نشد به استغفار (شیوه را تایید نمی کنم اما واقعیت را باید پذیرفت که چنین سیستمی پاسخگو بوده است) در حالیکه درخوشبینانه ترین حالت طب پیشرفته درگیر تعرفه و نرخ مصوب است و صد البته اگر نگوییم درگیر زیر میزی و پورسانت تجهیزات پزشکی (مثل فاجعه ی جانقریان در اصفهان)


۲_ طب خرافاتی برای صحبت کردن و حرافی با بیمار برنامه دارد، عاشق فک زدن است و رشته ی روان بیماران را تا حد بالایی در دست می گیرد و اما در طب پیشرفته ی امروز مطالعات نشان می دهد که در بخش دولتی ما حداکثر زمان معاینه به زیر دو دقیقه کاهش یافته است و در واقع پزشکان سرخورده و ناراضی از سطح دستمزد معتقدند که هز ویزیت بیمار نه تنها برای آنها عایدی ندارد بلکه در حال پرداخت از جیب نیز هستند و این مسئله را به شکل بی انگیزگی و ... می شود در بسیاری از مراکز دولتی دید، همین مدت زمان اندک ویزیت موجب می شود که بسیاری از بیماری ها تشخیص داده نشود و یا برعکس عوارض جزئی و گذرا بیماری تلقی شود( که این دومی بستر جولان سودجویان طب خرافاتی است که افراد غیر بیمار را که انگ بیماری به آنها زده شد با نسخه های جعلی درمان کنند)



۳_ مسیر طب پیشرفته طولانی است و پر هزینه است و بیمار درگیر انواع صف ها و برخوردهای ناصواب قرار می گیرد در حالیکه مسیر طب خرافاتی در خودش ذاتا کوتاهی و سطحی نگری و ساده انگاری دارد و این بستر در جذب آدم های بی سواد و ساده ی جامعه موثر است‌.



۴_ طب پیشرفته درکشور به رقابت های بی حد و حصر و نام آوری های غیرواقعی و تخریب و تمجید بی مورد آلوده شده است از تولد پنجه طلایان تا پروفسورهای کاذبی که جولان می دهند و اشتباهات این بت های توخالی باورهای مردم را تخریب می کند، اما در سایر کشورهای پیشرفته این تفاوت ها در این حد بزرگ نمایی شده در کشور ما نیست.



به نظر می رسد، آنچه امروز موجب جولان ویدیوهای افراد طب خرافاتی در کشور شده است، اصرار ناآگاهان صنفی و تاجر مسلک پزشکی امروز است بر بی نقص بودن شیوه ی طبابت امروز(کاری به تعارفاتی تحت عنوان بله ما هم نقد داریم ندارم، واقعیت این است که عملا نقادی و اصلاحات بنیادین در جهت اخلاق پزشکی را در دستور کار هیچ صنفی نمی بینم) که یادشان رفته، چگونه دکتر قریب در روزگار جهل و نبود رسانه و در روزگار میرزا بودن افراد دارای توان خواندن و نوشتن؛ واکسیناسیون و دارو و درمان و مراقبت و .. وارد فرهنگ جامعه کردند، طب اجتماعی، طب مردمی، طب اخلاق، طب معاینات بالینی، طب درک جیب مردم، .... نه طب فحاشی به منتقدان و نقد ناپذیر و محل تنفس آمن هوتب های مقدس مآب...وگرنه سکوت منتقدان و خفه کردن رسانه ها هیچ کمکی به اعتلای این شیوه ی طبابت در کشور نمی کنند، مردم یواش یواش درک می کنند، چرا در چهارسال چهاربار آنژیوگرافی شده اند و چرا پزشکان جواب سونوگرافی هر مرکزی را قبول ندارند و .....تا روزی که این آسیب شناسی را نتوانیم انجام دهیم درهرجایی باشیم گرفتار جهل مرکبیم خواه یک کارشناس یا خبرنگار یا فعال صنفی...



مهدی اسفندیار


هرم های شیطانی مدیریت

هرم های شیطانی مدیریت در ایران



یکی از معضلات عجیب سیستم مدیریتی در ایران این است که شما می توانی رئیس جمهور و یا رئیس مجلس یا نمایندگان و حتی غیرمستقیم رهبر را انتخاب و یا عزل کنی و نقد کنی، اما در رده های پایین تر مدیران کل و مدیران میانی قرار می گیرند که سال های سال با لابی و باندهای مدیریتی و .... بر سر کار می مانند، اینان قوانین را معطل نگه می دارند و یا اجرا نمی کنند و یا تفسیر به رای می کنند.


این مشکل در جایی شکل می گیرد که پول بادآورده ی نفت به جای اینکه بر سر سفره های مردم قرار گیرد، در اختیار دولت مردان قرار می گیرد و به قول یکی از دوستان هرگاه پول مفت پیدا شود؛ آدم های مفت خور نیز جمع می شوند. آدم های بی سواد و فاقد دانش که کارشان فقط حفظ صندلی های آنهاست. واقعیت این است که مشکلات کشور در رده های اجرایی به هیچ عنوان ناشناخته نیستند؛ بلکه کاملا شناخته شده هستند و حتی راهکارها هم مشخص هستند، اما فساد و بروکراسی طویل و ناکارآمد و مدیریت های راکد و بی سواد همگی هرم های شیطانی مدیریت را تشکیل داده اند که به هیچ عنوان پاسخگوی نیازهای روزمره ی کشور نیستند و اینان بیشترین هزینه را به نظام سیاسی کشور بخاطر کاهش اعتماد عمومی وارد می کنند.


شاید وقت آن فرا رسیده باشد که پول از دست دولت خارج شود و در دست مردم قرار گیرد و دولت مسئولیت هایی چون تامین مسکن و اشتغال و بهداشت و درمان و .... را که هر روز بیشتر می شود رها کند و تنها به سیاست گذاری بپردازد، یک تجربه ی اجرایی یک نظام دولتی با چندین میلیون کارمند در طول هفتاد سال اخیر نشان داده است که اینان هیچ مشکلی را در کشور حل نکرده اند و تنها با حفظ منافع صنفی و خانوادگی و باندی به کشور آسیب زده اند. فقط کافیست به صنعت خودروسازی نگاه کنیم که بیش از ۵۰ سال حمایت کورکورانه از آن چه بلایی بر سر مردم آورده، صنعتی که مردم بخاطر آن بی کیفیت ترین محصولات را با چندبرابر قیمت واقعی می خرند و از سویی با چند میلیون کشته و معلول و زخمی با آن روزگار نیم قرن اخیر را سپری کرده اند‌.


اکنون پرسش اینجاست که تا چه زمانی باید ساختار اجرایی دولت اینگونه اداره شود؟! چه کسی می بایست و چه زمانی باید قدرت یک خرق عادت را پیدا کنیم و طرحی نو دراندازیم؟!


راه حل هرچه باشد، صورت مسئله یکی است: چگونه می توان از شر این بروکراسی ناکارآمد و هرم های شیطانی مدیریت خلاص شد؟!



مهدی اسفندیار


کانال"نه به عوام فریبی"

روزگار عجیب وزیر سابق روحانی؟؟؟

روزگار عجیب یک وزیر سابق روحانی؟!




تفو به قدرت و تفو به این روزگار... داشتم به روزگار عجیب قاضی زاده ی هاشمی فکر می کردم؛ وزیر اسبق بهداشت؟! انقدر عجیب که قابل گفتن نیست.


در روزگارانی که حقیر با تمام توان بر نقد قاضی زاده می کوشیدم؛ روحانی از او به عنوان یکی از بهترین وزرایش یاد کرد و با طرح تحول قاضی زاده توانست از بزنگاه انتخابات بگذرد؛ اما یک نفر در دولت؛ حتی در حد "ده دقیقه" برای تودیع و معارفه ی وی وقت نگذاشت... تفو بر روزگار و تفو بر بازی های سیاسی قدرت.


معاونان و مدیران و روسای دانشگاه که سینه چاک از قاضی زاده ی هاشمی و طرح تحولش حمایت می کردند و با واژگانی قدیس وار او را بزرگ می شمردند؛ این روزها که کنایه و اتهام و ... مثل نقل و نبات بر قاضی زاده می بارد؛ حتی یک نفر از معاونان دیروزش حاضر نیستند؛ حتی بخاطر خودشان هم شده از طرح تحولی که تا دیروز آن را با وزیرش می ستودند، حمایت کنند، نه لااقل پاسخ بدهند؟!


مردی که تا دیروز به پاکدستی و جهادی بودنش شهادت می دادند و از او افسانه می ساختند و در وبلاگ سلامت از نگاه ملی برخی از آنان با مطالب طولانی و ... پاسخ نقدهای بنده را می دادند. اما امروز همه ی مدیرانش صم بکم در برابر اتهاماتی چون مافیا و امضاهای طلایی و در مدیریت وزارت بهداشت؛ هیچ نمی گویند؟!


 احدی از یاران سابق که تا لحظه ی آخر و جلسه ی آخر ؛  شاید با بغض؟!؟! شاید با اندوه و حزن گویان که اگر تو بروی و ما می رویم؟!؟! شاید دست به دعا نشسته بودند؛ این روزها به گرد قاضی زاده هم نزدیک نمی شوند؟!


امروز دیگر هیچ کس صدایی از او در نمی آید، تو گویی صدها سال از دوران قاضی زاده در دربار سلطان حسن ایلکانی گذشته و .... جز صدای زوزه ی باد در کویر بی تمدن نمی شنوی....


داستان قاضی زاده؛ با تمام نقدهایی که بر او روا داشتم و دقیقا ۳۵۲ مطلب در همین کانال در موردش نوشتم... حکایتی عجیب و ناگوار و تلخ از فرهنگ سیاسی ماست؛ باید از آن عبرت گرفت‌؛ من امروز سربلند از آن هستم که همیشه می گفتم مدیران قاضی زاده ضعیف و فاقد دانش  هستند‌؛ امید که "نمکی" چیزهایی دریابد.


این دون زادگان بدتر از گرگ درنده اند


درد تبعیض را؛ درد رانت و فساد اقتصادی را در کلمات نمی شود گفت؛ بلکه باید زیر دست و پای این فساد و مفسدان رانتی؛ له شوی و ضجه بزنی و فریاد بکشی و کسی صدایت را نشود تا بفهمی "فساد" یعنی چی؟!


باید قلم برداری و به دالان فساد نورافکنی بیافکنی تا شروری را ببینی که چگونه دست نوازش به سر مادری می کشد و دست پدری را می گیرد و با بوسه و محبت بدرقه اش می کند اما قلبش با جیب اوست که با یک درمان غیر ضرور و یک خرج تراشی بیهوده سر کیسه اش کرده اند؟!


 سخت است نمایش چهره ی واقعی این خدایان زر و زور و تزویر بی انکه صدمه ای به خادمان واقعی مردم بزنی...


زخم فساد را جایی می شود درک کرد که مسئول نظارتی با موهای سپید و .....نگاهت کند و بداند و بفهمد درست می گویی اما....معذور باشد... دقیقا انگار فاجعه ی کربلاست؛ نه که تو حسین باشی؛ بلکه ببینی "حقیقت" یعنی مال یتیم و حق الناس مردم" در جلوی چشمان بازرس ذبح می شود اما؛ گویی همیشه مصلحتی مقتدر است که حقیقت مظلوم را له می کند...فردا حاج آقا باز هم روزه است.... الله اکبر... خدایا


بگذارید اعتراف کنم که با همه ی سر سختی چندبار مثل یک بچه گریستم و هیچ آغوشی جز طبیعت نبود... جز کوه و بیابان که فریاد زنم؛ یکبار به  فردی در مقام داوری گفتم؛ چرا حکم خلاف دادی؛ گفت خود می دانی که چه کسی پشت آن بود... فرو ریختم؛ زیرا این فرد به حدی از نعمت خدا بهره مند بود که نیازی به پول آن داوری نداشت......افسوس افسوس افسوس...


و یکبار که دیدم یک فوق تخصص مملکت با نعمتی تمام از سوی خدا با قامتی افراشته و حقوق مکفی و با دارایی کامل و سلامتی تمام... چون قوس قدح برای یک مافوق خم شده است و چون پیرزنی ناتوان و بی اراده برای پست ناله می زند...ماندم که خدای من چه مهربان است...همه داد و بنده اش ندید؛ یکی هیچ نداد و بنده ای خوار شد..


و یکبار نفرین کردم


و آن ملعونی را که بی نیاز بود و بی جهت مدیری را که فسادش را می شناخت؛ تکریم کرد...‌


وقتی شروع می کنی به نوشتن سینه ات را فراخ کن و تحمل کن؛ طعنه و دشنام بازنشسته ی خسته ای را که ملول از نابسامانی ها یادش می رود که تو سفیر نجاتش نیستی؛ تو سفیر اگاهی هستی؟! می گوید؛ پس چرا خبری نشد؟!


در این مسیر دشوار و در این راه پر از کفتار؛ دعا می کنی که کاش؛ طرف حسابت ؛ ملحد و مشرک آزاده باشد، اما همیشه اینطور نیست، گاهی طرف حسابت، کیف داران و کفش داران و نوچه ی های تازه به دوران رسیده اند که حقارت ها تحمل کرده اند تا به مقام برسند و حقارت ها می کشند تا در پست بمانند؛ این دون زادگان؛ بد از هر گرگ درنده اند.


 باید کلمه به کلمه حقوقی بنویسی....اینجاست که نمی شود همه ی مفاسد را نوشت؛ آنهم در کشوری که اگر مروت قاضی نباشد ...هیچ کس حامی ات نیست...


ای انکه فریاد می زنی لنگش کن؛ یادت باشد؛ با گرگ طرف نیستم که اگر بود به کمی مروتش ایمان بود؛ با دزد حق الناس طرفم؟! با جانوری که جنسش و گوشتش و خونش به ریا برای دلسوزی و عمل به دست اندازی خو کرده؛ این یکی کینه اش شتری و شرفش در نقطه ی پایان است؛ او که در محضر خدا دست در مال یتیم می کند را هم با یاد آر... بی رحمی که گدازه ی مال یتیم را در حلقوم زن و بچه اش می کند؛ شک نداشته باش که به زن و بچه ی تو هم رحم نخواهد کرد؛ محتمل بدان با کسانی سر و کار داشته باشی که سال هاست از خدا گذشته اند و در تئوری های فیزیک و ... به نیستی و عدم بعد مرگ باور دارند؛ اما بد نمی دانند؛ با لباس تظاهر روزگار خویش را به ثروت اندوزی و فریب پیش ببرند.. 



به هر روی چهل گذشت... اندی نمانده بگذرد و روزی در خنکای فصل پاییز...همه چیز تمام می شود و خواهم نوشت مرا به خیر فاتحه ی دزدان بیت المال؛ به فله هایِ دستهِ گل دزدان و به آبروی پیامِ مقامات حاجتی نیست؛ مرا دریابید با تحفه ای از جنس لبخند یتیم؛ اگر ذره ای بر شرافت و رفاقت خود صداقت دارید.



ذره ای از خاک(مهدی اسفندیار)