سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

داعشی‌ های قلم به دست ایرانی؟!

چند روز پیش یکی از نقطه نظراتم را در وبلاگم در مورد پرونده استیضاح فرجی دانا نوشتم, هنوز چند زمانی از روی سایت رفتن این مطلب نگذشت که یکی گفت: این بابا ( بنده) هاشمی چی تیر است؟ یکی گفت: نه اصولگراست و فرصت شناس؟ یکی گفت داره می چرخه؟ یک گفت: نه حالا با این شناسنانه اصولگرایی که داره کجا می خواد بچرخه؟ از خودشونه؟

با شنیدن این سخنان دلم پر خون شد که خدایا این چه شرایطی هست که بر این کشور و بر این فرهنگ دارد مستولی می شود؟ مگر اصولگرا بودن به این معناست که هر کاری عده ای از این اصولگرایان انجام می دهند را تایید کنم؟ مگر استیضاح شیخ الاسلامی را اصولگرایان رقم نزدند؛ آیا نظر رهبر معظم انقلاب بر این نبوده است که این موضوع تا این حد هم لزومی نداشت که پیگری شود؟ 

 

حالا بحث من این است که کدام مسلمان و کدام اسلامی اجازه می دهد که در برابر تبعیض و بی عدالتی و رانت و فساد سکوت کنیم؟ مگر اینها اصول ما نیستند که بر سر آن به توافق رسیدیم و نام اصولگرایی را بر خود نهادیم؟

آیا این همه فریاد واسلاما نباید کمی هم خروجی در موضوع مبارزه با فساد  داشته باشد؟

چه کسی و چه عقل سلیمی باور خواهد کرد که مکتب برآمده از تشیع علوی حساسیتی نسبت به موضوع رانت و فساد نداشته باشد؟ بنده بر این باورم که هرنفسی که در مبارزه با فساد اقتصادی و اداری، چاق نیست؛ بدون شک آلوده به فساد است, یا فاسد مستقیم و یا فساد فکری بر امده از تساهل و تسامح با مفسدین که ریشه در دنیا طلبی و بی اعتقادی به مبانی الهی دارد.

بر این باورم که هر دو جناح باید دست به تیغ جراحی شوند و تمامی افرادی که پا در سرزمین رانت و فساد گذاشته و به هر شکلی از وجوه ؛ بیش از حق خود از بیت المال برداشته اند را از جریان خود حذف نمایند, تا مردم بتوانند, قسم حضرت عباس آنها را باور کنند. بنده گمان ندارم و هیچ اعتقادی به اصولگرایی و اصلاح طلبی مصلحت اندیشی که در برابر رانت و فساد الوده و یا مماشات کار باشد ندارم. آنچه می گویم وظیفه ای است که باید در باب امر به معروف و نهی از منکر بگویم.

اما در این روزها و در این دو دهه ای که سر در روزنامه انداختن عادت هر روزه من شده است! یکی از کارهای همیشگی ام آه کشیدن و افسوس خوردن است! می خواهم از این روزگار فریاد بکشم از اینکه برخی از اوقات گمان می کنم برخی از سیاسیون در این مملکت به جای تفنگ اشتباها قلم به دست گرفته اند و اگر تفنگ به دست داشتند کم از داعش این روزگار نداشتند. به کوچکترین اظهار نظری فحاشی و بی انصافی و بی ادبی و اتهام؟!! هر روز از این خبرهاست، از سایتها و از روزنامه ها از وبلاگها , خدایی! آخر این چه میراث زشتی است که داریم برای آیندگان می گذاریم؟ تقریبا این پرده دری ها از سال 75 شروع شد و اکنون 18 سال است که داریم با خودمان می آوریمش؟ چرا؟ کجایند اهالی ادب و فضل و کرامت که فریاد بزنند؟ کجایند، بزرگان فرهنگ که این سیاسیون بی ادب پرده در هتاک را به سرجایشان بنشانند؟

تهمتهای بدون محاکمه چرا؟ تعارفات بی دلیل چرا؟ اگر بر سر مسلمانی و ایرانی بودن و بر سر اعتقاد به نظامی که معتقدیم شاکله و بنیان و اساس آن را قبول داریم , در زیر یک سقف نشسته ایم چرا باید بخواهیم یکی را بیرون کنیم؟ اسلام که تکلیفش با بی عدالتی مشخص است؛ اسلام که تکلیفش با بی حجابی و بی بند و باری مشخص است, اسلام که تکلیفش با دزدی و تجاوز به بیت المال مشخص است, چرا باید به نام اصولگرایی و اصلاح طلبی در مواجهه با اینها ان قلت بیاوریم؟ یکی زبانش از امربه معروف و توصیه به حجاب و دین می گیرد که ایا ممکن است دو نفر به او رای ندهند و یکی هم از اینکه ممکن است چهارتا از فامیلها از ملغی شدن بورسیه های ظالمانه ناراحت شود ، زبانش از برخورد و بیان بند می شود؟ 

بنده به دوستان می گویم که این بورسیه های غیرقانونی هزاران بار از سه هزار میلیارد اختلاس بدتر است، زیرا این آدمهایی که حق دیگران را زیرپا گذاشتند؛ آنقدر گرگ خواهند شد که مقام معلم؛ اسلام و دین و انقلاب را نیز زیر پا بگذارند؛ این چه منطقی است که گمان کنیم این افراد نای حراست و صیانت از انقلاب را خواهند داشت؟ چه شرمی و چه رسوایی بدتر از اینکه اینها بخواهند برگردند و برای این کشور معلم باشند و دانشجو تربیت کنند و  داعیه اسلام و ملسمانی و از این حرفها که بخواهند پرچم انقلاب را پاسداری کنند؟( اعوذ بالله) نه عزیزان این کشور هیچ نیازی به این گرگان در لباس گوسفند در آمده ندارد.

اصلاح طلبان, اصولگرایان, بزرگان, پدران و مادران؛ بیایید بنشینید بر زیر این سقف، بیایید بنشیند بر زیر پرچمی که شهیدانمان بلندش کرده اند, بیایید به ما جای اتهام زنی و دروغ پراکنی, راه و رسم نشستن و تحمل کردن و سخن گفتن را یاد بدهید، بیایید اگر اختلاف سلیقه دارید، اگر در دل به هم کینه دارید، برای انیده به نام ایران به نام اسلام به نام قرآن، فرزندان این آب و خاک را بر سر مسائل بنیادین متحد کنید؛ بیایید اختلافها را در مسئله برخورد با رانت و بی قانونی و قانونگریزی و شکستن حرمت بزرگان و بریدن شاخه های انقلاب و زدن ریشه های و ستون انقلاب کنار بگزارید، بیایید که فرزندان را بیاموزیم که دزد بد و دزد خوب نداریم، بیایید رعایت حقوق دیگران و انصاف و عدالت را مشق عملی خودمان کنیم تا مشق عملی فرزندان ما شود. باید با بغض فشرده در گلو بگویم که آهای سیاستمدار دوم خردادی مزن اتهام ناروا که شاید فرزندت در اینده مثل خودت فکر نکند, آهای برادر اصولگرا نزن اتهام ناروا که شاید فرزندت مثل خودت در آینده فکر نکند! آهای  سرمایه دار بی انصاف کمی انصاف؛ شاید فرزند تو در آینده، قربانی بی انصافی دیگری شود، که من مارهای خوراک افعی شده را زیاد دیده ام.

مگذارید رسم درندگی و منفعت طلبی در این کشور ریشه بدواند که بنیادها بر باد خواهد داد!

آهای مهندسی که از پیچ باطل جاده بی خیال می گذری , به این بیاندیش که شاید طفل امروزت در چند صباحی دیگر جوانی رعنا باشد که آروزهایش را در این پیچ بر باد دهد!

اهای پزشکی که حال بیمار را به مال وی سنجیده ای بدان که سنت خداوند پابرجا و جاریست. انصاف؛ انصاف و انصاف

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد