سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

عاقبت نامه نوشتن در ایران

چند روزی بود که اومده بودم توی دفترم, نشستم ور دل دو تا استاد دیگه، اتاقمون شد سه استاده؛ نا سلامتی بعد از ده سال تدریس و بیست سال مصاحبه و دیدن حسن و محمود و تقی و رحمان...... شدم استاد کرسی دانشگاه, هنوز چند لحظه ای سر جای خودم نبودم که یهو چشمم افتاد به عزیزی توی صفحه تلویزیون؛ حواسمو بهش دادم؛ البته ضوروتی نداشت مثل جلسات خصوصی یادداشت کنم؟!! این عزیز گفت: اونها که سواد دارند نامه بنویسند و نقد کنند. حرفو که شنیدم برق از سرم پرید؛ خودم کلنجار می رفتم که یه نامه بنویسم یا ننویسم؟ پیش خودم می گفتم خدا رو چه دیدی؛ شاید ما هم مثل طریقت منفرد با یه نامه شدم وزیر؟! ما که تا اینجا اومدیم خدا رو چه دیدی شاید بالاتر هم بریم مثل مار پله.

  همکار عزیز کناری من گفت: باباجان، تو رو خدا بی خیال با سوادا شید ؛ دوره آقا محمود نامه نوشتیم؛ گفتند اینها معلوم نیست از کجا دکترا گرفتند, تازه درگیر استعلام و اثبات مدرک شدیم تا دیروز کسی کار به کار ما نداشت, کلاغ رو جای قناری می فروختند و فوق دیپلم رو جای دکتر می کردند وزیر, حالا یه نامه نوشتیم اسیر شدیم. همکار دومی گفت: مرد حسابی این دیگه چه حرفیه؛ اون دوره زمونه تموم شده الان همه دانشگاهی اند و .... بنویس قربون شکل ماهت. داشتیم می نیشتیم که دیدیم یه آقای دکتری اومد تو صفحه تلویزیون از این روشنفکرای خیلی خیلی باسواد بود که همیشه از خودش علم و فضل ادب در می کرد؟ گفت: می دونید چیه؟ یک عده از همکارای ما ابله هستند؟ گفتم: هه؛ چی شد؟ ابله هستند؟! انگار صدای منو شنیده بود. گفت: آره ابله هستند؟ ادامه داد که اینها ابله هستند چون میگن زیرمیزی نگیرید, سفره ای که پهنه چرا باید بهش لگد بزنند؟ دیدم راست می گه سفره که پهنه، بهش لگد نمی زنند...... 

 

با خودم گفتم راست میگن این اقایون دو دو تا چهار تا رو خوب می فهمند واقعا که کارشناسند. همون بهتر که براشون نامه بنویسم. هنو داشتم کاغذ و قلم از کشوی میزم در می آوردم که دیدم رفیقی اومده، شنگول و منگول و حبه انگور و خلاصه ریخته بهم؛ انگار چیزی خورده توی سرش! گفتم چیه گفت: نوشتم! نوشتم! نوشتم؟ گفتم: چی نوشتی؟ گفت: نامه نوشتم. گفتم ای جان! به کی نوشتی؟ از چی نوشتی؟ گفت: در مورد طرح تحول نظام سلامت؛ گفتم خوب کجا فرستادی؟ گفت سر گور خودم؟ گفتم چطور؟ گفت: الان که داشتم می اومدم چندتا نامه نویسو دیدم که از دانشگاه اخراج شده بودند. گفتم نه بابا؟ جان من راست می گی ؟ گفت؛ آره جان تو.  گفتم حالا کجا فرستادنشون؟ گفت: هیچ جا ولی درخواست دادند که برند به شهری که هیچ پست خونه ای نداشته باشه.

خلاصه؛ آقای من که تو باشی؛ یاد یه دوستی اوفتادم که چهل سال پیش به یه دختری نامه داده بود؛ اونوقت داداشای دختره اومدند و اونقدر این بیچاره رو زدند که یه چشمش کور شد. فهمیدم که این دوستای ما هم، وقتی میگن "نامه بنویسید" دارند شاخ و شونه می کشن؛ دارند غیرت در می کنند که ها اگه بنویسی....., ها اگه جرات داری بنویس؟! بنویسید تا ببینیم که کیها هستند که نامه می نویسند؟ خوب این آقایان هم مال چهل سال پیشند دیگه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد