سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

مناجات یک کارگر در سال نو

آری روزی فرا خواهد رسید روزی که دیگر نتوان سر در برف فرو برد و انکار کرد برای روزی که بر پس سر بزنند که بخوان آنچه را که از خواندنش سر باز می زدی؟؟ در عصری مملو از اختلاط حق و باطل و در عصری که آبرو پا بر سر حقیقت می گذارد، من زیسته ام، اما چه نگران باشم؟! از اینکه راهی نا مشخص مانده است؟! خیر، من خشنودم از راه امده! راهی سرافراز از عمری که به سر بردم بدون آنکه دست باطل بر سفره دیگری برم و از نان وی بخورم و کودکم را شاد کنم در حالیکه برق نگاه کودکی یتیم را دزدیده باشم.



 

                                                        مناجات یک کارگر در سال نو

 

آری روزی فرا خواهد رسید روزی که دیگر نتوان سر در برف فرو برد و انکار کرد برای روزی که بر پس سر بزنند که بخوان آنچه را که از خواندنش سر باز می زدی؟؟ در عصری مملو از اختلاط حق و باطل و در عصری که آبرو پا بر سر حقیقت می گذارد، من زیسته ام، اما چه نگران باشم؟! از اینکه راهی نا مشخص مانده است؟! خیر، من خشنودم از راه امده! راهی سرافراز از عمری که به سر بردم بدون آنکه دست باطل بر سفره دیگری برم و از نان وی بخورم و کودکم را شاد کنم در حالیکه برق نگاه کودکی یتیم را دزدیده باشم.

خدایا دستهای پینه زده من گواه شرافتم هستند و بغضهای فرو برده من از کسانیکه با مال من در دنیای سیاست غوطه ور شدند روزی در پیشگاه تو بر خواهد آمد؟

رحمانا! جبارا! منتقما! من به تو امیدوارم و به روزی که مفهموم امانت بر ناامینان روزگار مشخص گردد! و با هر گردش روز و چرخ و فلک امیدوارتر می شوم چون می دانم این شیشه شنی حکایت از روزهای اندک مانده دارد و بازی عجیبی که برندگانش بدون شک حسرت خوردندگانی بیش نیستند.

خدایا تو را شاکرم، شاکر از اینکه مرا از آن دسته آدمها قرار نداده ای که همه نعمتها را  از ثروت و دانش ومقام و سلامت بر آنها کامل نموده ای اما برای چند روزی ماندن بر صندلی چوبین، قامت بلند در برابر آدمها کوچک خم کرده اند!

می دانم روزی در آتش قهر تو خواهم سوخت اگر اعجاز ازلی و ابدیت را که به نقش عین و شین و قاف بر لوح کاغذ و به مفهومی ناگفتنی بر سراچه دلم جاری کرده بودی را در راه پرستش بتی چون خود کنم!!! حاشا! و کلا! که هرگز با تو چنین کنم؟! که ارزش تو جز تو نیست.

 چه از این بالاتر که مرا خدایی چون تو هست و آرامشی که ماندگار و ابدیست که سر بر بالین گزارم بدون آنکه از غیر تو گدایی کرده باشم؟

خدایا سال 92 نیز به پایان خود رسیده است و من با دلی مطمئن به دوستی جاویدی که بین من و تو هست، تو را می خوانم و از تو می خواهم که:

مرا خوار لقمه ای نان نکنی؟ فرزندان مرا کفاره گناهان من نکنی؟ مرا از دریوزگی وادار و از دورغ که دروازه همه گناهان هست؟

مرا لحظه ای از یادت وامگذار که در این دنیای فانی چه بسا کسان دیده ام که دینشان را به دنیایشان مفت فروخته اند؟

خدیا نانم را طاهر از مال مردم، جانم را عاری از تملق و ریا و دریوزگی قدرت فانی،  درونم را با برونم یکسان بدار!

خدایا اگر دانایان و  دارندگان قدرت و ثروت و مکنت و دانش می توانند به این راحتی اسیر خفت و خواری گردند  پس مرا چه کسی جز تو می تواند عزیز بدارد؟؟

بهار می اید بهار دل انگیز که مثال بی بدیل معاد توست؛ می دانم همه لغزشها از انکار معاد است. شاید ادمیان تو را در میان کمی دانسته های ناتمام متافیزیک گم کنند شاید ادمیان قلبها و استخوانها و اعصاب را بشکافند و حکایت دنیا را وارونه دریابند؟! اما من تو را در خشتها و آجرهایی که روی هم می چینم نیز می تواننم ببینم. جایی که آجرها را به ذره ها تصور کنم و دل ذره ها را تصور کنم که به دو ذره نور در گردش برسند که اگر لحظه ای بایستند همه چیز به انبساط لایتنهی برسد. همان زلزل زلزالها و همانکه وعده دادی که کوهها چون پنبه هایی حلاجی شده بگسلند. یا این وجود چگونه می توانم تو را انکار کنم در حالیکه حجتت همیشه با من است.

 مرا به خودم وامگزار و آغوشت را باز کن که طفل ضعیف و ناتوان نیازمند محبت منم.

آرزوی تندرستی و شادی برای همه کارگران عزیز و زحمتکش

 

مهدی اسفندیار

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد