سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

سلامت از نگاه ملی

لطفا با شرکت در نظرسنجی های این وبلاگ به شناخت افکار عمومی کمک کنید

آخرین خاطره یک پزشک از سردار خیبر شهید همت؟

یکی از پزشکان حاضر در بیمارستان صحرایی سپاه اخرین روز حیات شهید همت را اینگونه ترسیم می کند. 

وی می گوید: در حالیکه فشار کار شبانه روزی فرصت حضور حتی یک دقیقه ای را در بیرون از محیط بیمارستان صحرایی از من گرفته بود؛ از فرط خستگی و نیاز به استراحت و هواخوری تصمیم گرفتم کا به بیرون از چادر بروم تا ببینم که هوا روز است یا شب و یک نخ سیگار را خرج این هواخوری کنم. هنوز چند پک از سیگار را نکشیده بودم که یک جوان بسیجی که ( سردار شهید ممقانی بوده است) دم در حاضر شد و از من خواست که سریعا با وی بروم ؛ مقاومتم در برابر اصرار این بسیجی و دستور مسئول بیمارستان شکست. و سوار بر ترک موتور سیکلت به سنگری رفتم . . . . .

که یک جوان دیگر بسیجی به حالت بیهوش بر زمین افتاده بود و کاملا دهیدراته(آب بدنش را از دست داده بود) و در حالت غش و بیهوشی بر زمین افتاده بود. وی می گوید همرزمان این رزمنده از من خواستند که سریعا؛ این بیمار را به هوش بیاورم که معلوم بود چندین شبانه روز چیزی نخورده و نخوابیده و به این وضع درامده است. خلاصه به رزمندگان حاضر گفتم که این رزمنده باید بستری شود و امکان درمانش در اینجا وجود ندارد و باید منتقل شود ولی انها به من گفتند که امکان ندارد و باید یک کاری کنی که سریعا به هوش اید. این پزشک ادامه می دهد که ناچارا با سرم درمانی شروع کردم و پس از چهار ساعت این جوان به هوش امد و درحالیکه دراز کشیده بود؛ پیکی با موتور پرشی خودش را به این جوان رساند که وقتی یادداشتی را به او داد درست مثل اینکه برق سه فاز وی را گرفته باشد از جایش پرید و در پشت موتور حاضر شد و  تنه ساعاتی دیگر کافای بود که تلویزیون خبر شهادت این مرد همیشه سرافراز در خدمت وطن و شرف و کیان و دین را بشنوم و نامش را که همت نامدار  و جاوید بود.  

تا بدانیم که برای حفظ این کشور چه جانهای پاکی که بال پرواز را عاشقانه کوشیدند و جسم خاکی را بدون تعلق به خاک سپردند تا من و تو فرزندانی باشیم برای ادامه راهش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد